15 مهر 89 اولین روز زندگیت در این دنیای پر هیاهو...
این روزها مامان کنارت نبود اما برای سلامتیت دعا میکردم و مدام شیر میدوشیدم و برات میفرستادم به این امید که این شیره جانم که با عشق میدوشیدم باعث بشه تو زودتر جون بگیری و به خونه بیایی..دکتر گفت تا 2 روز بعد تولد معلوم میشه در چه حدی امید هست..اما من نگران نیستم و مطمئنم خداوند الطاف بیکرانش رو از ما دریغ نمیکنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی