روزهای که در بیمارستان بستری بودی
١٠روز در بخش نوزادان بستری بودی و مامان مدام بالای سرت مراقب نفسهای قشنگت بود..شاید من روزی 2 ساعت هم نمیخوابیدم اما خداوند این قدرت رو به من داد که لایق مادر شدن باشم و بتونم این سختی ها رو تحمل کنم...صدای دستگاهی که برای ضربان قلب و تنفس به تو وصل بود..مدام به من استرس میداد..حتی وقتی خونه بودم این صدا در گوشم بود.....این روزها رو به عشق تو وبه امید آینده روشنت و با توکل به خداوند بزرگ سپری میکردیم..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی